طاهاطاها، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره

فرشته ای از طرف خدا

طاهای دوست داشتنی من

طاهای 6ماهه 

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز 

قلبمحمد طاها(طاها)‌روز 11 خرداد ساعت 10.30 وارد زندگی ما شد قلب

هفت سالگی طاها

طاها خیلی بزرگ شده الان چند روزه دیگه میشه هفتسالش کلاس فلوت و چرتکه میره و امسال مدرسه روهم تجربه کرد البته کلاس اول طاها مصادف شد با کرونای عزیز همه چیز خوب بود اما الان فقط خاطره قرنطینه موند براش و بازی هایی که تو تنهایی میکرد خدا رو شکر میکنم که این روزا دارمش کنارمه بچه ی دوست داشتنی من
8 خرداد 1399

بهمن ماه بیست و یکم طاها

طاها بلا شده حرف زذنش خیلی خوبه عاشق کلماتشم کیشمیش میشمیش...تنبل .اشتباهاشتبام من بسم الله الرحمان میگم اون میگه رحیم . موقع عوض کردن لباساش میگع بار پاپا پا عوض میشه البته کلمه اولو میگه .بازیشو میاره میگه مامان باتری نیس. دایره میکشه. میره کاپشنشو میاره که بریم دد. دعوا کرذنی اروم مامان میگه میبوستم . رو دستم میخوابه لسم تمام وسایل اااق و میگه به چراغ میگه دلاخ و هی روشن حاموش میکنه موبلا رو سر سره کرده. با مچبایل بهتر ذز من کار میکنه عاشق نانی چ کاعده است اسم همچی رو میدونخه کانگرو خرگوش بیل یعنی فیل اهو گربه دنبال اسباب بازیاش میگرده میگه مامان نیست. اب بازی تموم شد دستاشم وا میکنه عاشق کشمش ما کارونی میپزم میره سر یخچال میگه سس سس و......
30 بهمن 1393

دی ماه نوزدهم زندگی طاها

یک روز دیگه از زندگی پسرم میگزره کم کم زندگی شکل خودشو گرفته،سن لجبازیو شیطننش آغاز شده.طاهای من دیوارا رو مینویسه صندلی زیر پاشه تا چراغا رو روشن کنه و در کمدها رو واکنه بریز بیرون با درکه اما سنش انقد نیس که بدونه داره خرابکاری میکنه صندلی رو میزاره رو اپن و میگه اتدور اندور یعنی انگور .کنتر یعنی کنترل دلاخ یعنی چراغ. اندشت انگشت . میگم،چندسالته میگه یسال با انگشت ناخن و انگشتشم نشون میده ابرو دندون و زبون پی پی میکنه دستشو تکون میده میگه مامان پیف. چشمشو نشون میده میگه فوت کن میگه اوف پوووف . یعنی اوف شده دعواش،کردنی نازم میکنه ارووم میگه مامان مامان . به باباش تتزگیا میگه امیرا یعنی امیر اقا مردا رو میگه اقا به زنداییش خاله میگه شبا شارژ...
24 دی 1393

انتهای ماه هجدهم زندگی طاه دی ماه

طاها ی من روز به روز بزرگتر میشه شیطنتاش و کنجکاویاش زیاد شده یازده تا دندون داره که سه تاش آسیابن همش بالای مبل و میزها و تختها و... است .تمام کشوهای آشپزخانه رو زمینن از کلمه هایی استفاده میکنه که نمیدونم کی یاد گرفته مثلا گاز. کنترل )گنتو( . شیر دایی."چایی"به قند میگه "گای". اس یعنی اسب .بیل یعنی فیل. اگوش یعنی خرگوش .قطای یعنی قطار تتاب یعنی کتاب خلاصه کلمه ای نیس که تکرتر کنه. کارهامو تقلید میکنه. به باباش میگه امیر دا یعنی امیر اقا منم مامی صدا میکنه .به زندایی خاله و به خالش باجی و به مامان نانی مامان میگه .عو یسا یعنی عمو رضا و عمو اوسف یعنی عمو یوسف یهو سینه میزنه اوسن اوسن میگه.یهو نی نایش میگیره و حسابی میرقصه اونم نوک پا میچرخه ....
21 دی 1393

اردیبهشت ماه یازدم زندگی طاهای من

طاهای من دیگه بزرگ شده انقد بزرگ که راه می ره از تخت میاد پایین پله جلو آشپزخونه رو راحت رد میکنه (بعد کلی زمین خوردن) می دوه تخت گوشت سنگین روبا خودش میبره اینور اون ور انقد بزرگ که میدونه کاهو با سکنجبین خوشمزس و بهش اشاره می کنه و تا نزنم به سنجبین و  شیرینیشو نچشه راضی نمیشه انقدر که می دونه جای چرخونکش که دسته داره توی اتاقشه انقد بزرگ که کنترل رو میزاره تو کشو لباسا و من و باباش تا قیامت باید بگردیم دنبالش و انقد بزرگه که تکرار می کنه :جیش (تیس)  جیز - گربه -اسب -دد-ییا(زهرا- و خودش تو موارد دلخواه استفاده می کنه از کلمات: زهرا (ییا)-گوشی رو برمیداره می گه بله(دده)- وقتی صداش مک...
2 خرداد 1393